حضرت محمد (ص) در آيينه تاريخ
.... و آنگاه كه عيسي پسر مريم گفت: اي بني اسرائيل بدرستي كه من فرستاده خدايم بسوي شما، تصديق كننده آنچه كه پيش از من بود از تورات و مژده دهنده رسولي كه بعد از من مي آيد با نام او احمد است....
(صف/ آيه 6)
آفتاب، روز جمعه 17 ربيع الاول سال 570 ميلادي مدتي است دميده و كم كم از پشت كوههاي شرق مكه بالا آمده و بر خانه هاي سمت غربي شهر تابيده است... آمنه در بستر دراز كشيده بود. با ورود عبدالمطلب و برخي از پسران او كه همراه پدر ، به ديدنش آمده بودند، مي خواست برخيزد و در بستر بنشيند. عبدالمطلب با اشاره دست او را از اين كار بازداشت و سپس پيش رفت و ولادت نوزاد را به او تبريك گفت.
آمنه با ديدن پدر و برادران شوهرش، به ياد همسرش عبدالله افتاد، دلش فشرده شد و اشك در چشمانش حلقه بست، آهي كشيد و در پاسخ تبريك پدر شوهر، لبخندي زد و تشكر كرد و به چهره كودك دلبندش كه در كنار وي در خواب ناز فرو رفته بود، نگريست .... كودك دستهاي كوچك و زيبايش را مشت كرده و در كنار صورت مليح وگرد خود نگهداشته بود. موهاي تيره رنگش مثل يك دسته سنبل تازه رسته برق مي زد.
عبدالمطلب كنار او آمد و نشست. در چشمهاي پدر بزرگ پير، برق شادماني ديده مي شد. خم شد و در حاليكه
مي كوشيد بچه بيدار نشود، گونه هاي چون برگ گل او را بوسيد. معلوم نبود كودك با كدام فرشته سخن مي گفت زيرا همان طور كه پلكهايش را بر هم فشرده و در خواب بود، لبخند شيريني بر لب داشت (.... هنگامي كه از شير گرفته شد خدا بزرگترين فرشته از فرشتگانش را شب و روز همنشين او فرمود تا راههاي بزرگواري را پيمود و خويهاي نيكوي جهان را فراهم نمود. نهج البلاغه/خطبه 192)
ـ روز هفتم ولادت كودك، عبدالمطلب قوچي براي نوه عزيز خود «عقيقه» كرد و با آن ميهماني باشكوهي ترتيب داد كه عموم سران قريش و خاندان بني هاشم، در آن شركت داشتند پس از صرف ناهار، عبدالمطلب كودك را كه در جامه سپيدي پوشانده بودند سر دست گرفت و به همگان نشان داد و گفت:
خدا را سپاس مي گزارم كه به ما فرزند عزيزي عطا فرمود؛ امروز صبح او را به خانه كعبه بودم و خداي را سپاس گفتم و نام او را «محمد» گذاشتم (مادر رسول خدا پيش از آن نام او را احمد گذارده بود (سيره جلسي/ ج 1/ ص 92 به بعد نقل از فروغ ابديت/ تاليف آيه الله سبحاني).
در قرآن نام «محمد» صلي الله عليه و آله و سلم تنها چهار بار آمده است.
ـ محمد نيست مگر پيامبري از جانب خدا كه پيش از او نيز پيامبراني بودند.... (آل عمران/ 144)
ـ محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ليكن او رسول خدا و خاتم انبياء است.... (احزاب/40)
ـ و آنان كه به خدا گرويدند و نيكوكار شدند و به قرآني كه بر محمد (ص) نازل شد كه البته بر حق و از جانب خدا بود ايمان آوردند خدا از گناهانشان درگذشت و امرشان را اصلاح فرمود. (محمد/ 2)
ـ محمد فرستاده خداست و ياران و همراهانش بر كافران بسيار سخت دل و با يكديگر بسيار مشفق و مهربانند. (فتح/ 29)
2- بنا به روايتي از خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله (بحار الانوار/ ج15/ ص 105) ذكر اجداد رسول خدا از «عدنان» جد بيستم پيامبر فراتر نبايد رفت ما به پيروي از دستور پيامبر گرامي، اين شجرة طيبه را همان
تا عدنان، ذكر مي كنيم كه در آن هيچ اختلافي نيست: محمد، عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد منافي، قصي، كِلاب، مُرَّه، كَعْب، لُوي، غالب، فِهْر، مالك، نَضْر، كنانه، خزيمه، مدركه، الياس، مضر، نزار، معه، عدنان.
عبدالمطلب:
دوازده پسر و شش دختر داشت، پسرانش عبارتند از: عبدالله (پدر گرامي رسول خدا (ص)، ابوطالب، حمزه، عباس، زيبر، حارث (بزرگترين پسر اوست) حَجْل، مقوم، ضرار، ابولهب.
هاشم پدر عبدالمطلب، (در يكي ازسفرهاي خود به يثرب با سلمي دختر عمرو خزرچي ازدواج كرد و عبدالمطلب تولد يافت او در يثرب نزد مادر خود مانده بود و هنوز پسر نابالغي بود كه هاشم وفات يافت مطلب بن عبدمناف بعد از برادرش هاشم امر مكه و سقايت و مهمانداري حاجيان را به عهده گرفت. مطلب سفري به يثرب كرد و برادرزاده خود را كه اينك بزرگ شده بود با اجازه مادر وي به مكه آورد و چون او را در رديف خويش بر شتر سواركرده بود مردم بي خبر از حقيقت امر گفتند مطلب، بنده اي خريده است ولي مطلب به آنان مي گفت: واي بر شما اين فرزند برادرهاشم است او رابه مدينه مي آورم اما از آن روز نام عبدالمطلب بر وي كه نام اصيلش عامر بود، باقي ماند.
وقتي مطلب در يمن وفات يافت عبدالمطلب در مكه بر سروري رسيد و قريش او را به برتري پذيرفتند.
عبدالمطلب خدا را به يگانگي مي پرستيد و از پرستش بت بر كنار بود و سنتهايي نهاد كه بيشتر آنها بعدا در قرآن و در سنت رسول خدا (ص) آمده است از جمله: وفاي به نذر، پرداخت صد شتر درديه، حرمت نكاح با محارم، بريدن دست دزد، نهي از زنده بگور كردن دختران، حرمت زنا و .....
پيامبر در مورد جد خود فرموده است كه خدا در رستخيز جد من عبدالمطلب را به تنهايي در هيات پيامبران و هيبت پادشاهان محشور خواهد فرمود.
3- عبدالله: پدر گرامي حضرت رسول اكرم (ص) فرزند عبدالمطلب، مادرش فاطمه دختر عمروبن عائد بن عمران بن مخزوم....
وي از 24 سالگي با آمنه دختر وهب بن عبدمناف ازدواج كرد و آمنه پيامبر را از او به روايت كليني (صاحب كتاب اصول كافي) در ايام تشريق(يازده، دوازده، سيزده ذي الحجه) يكسال پس از آنكه عبدالمطلب براي آزادي عبدالله از كشته شدن صد شتر فديه داد.... در خانه اي واقع در نزديكي جمره وسطي متعلق به شوهرش عبدالله باردار شد و سپس در خانه اي واقع در شعب ابي طالب پيامبر را به دنيا آورد. (پيامبر اين خانه را به عقيل بن ابي طالب بخشيده بودند و فرزندان او بعدها آنرا به محمد بن يوسف ثقفي برادر حجاج بن يوسف فروختند. مادر هارون الرشيد بعد آن را مسجد كرد).
عبدالله در بيست و پنج سالگي در بازگشت از سفر شام، در خانه اي از خانه هاي بني النجار (دائي هاي پدرش) معروف به دار النابغه، بنا به مشهور پيش از ولادت پيامبر وفات يافت.
با استفاده از :
1- داستان پيامبران/ علي موسوي گرمارودي/ انتشارات قدياني/ چاپ يازدهم 1379
2- نهج البلاغه/ ترجمه دكتر سيد جعفر شهيدي/ انتشارات علي فرهنگي/ چاپ دهم 1376
3- ترجمه قرآن/ استاد مهدي الهي قمشه اي
از سال 83 این وبلاگ استارتش زده شد، اولش فقط حالت روزشمار داشت تا رسید به سال 92 و آمدن روحانی قبلش زیاد نیاز به فعالیت نبود ولی از سال 92 سبک مطالب وبلاگ عوض شد و الان که سال 98 هستیم و...