هوادران مؤدب آقاي شجریان بخوانند

هوادران مؤدب آقاي شجریان بخوانند
نويسنده : مهران موزون*


مطلبی که در خصوص رفتار نابخردانه شجریان نوشتم، درست مانند این بود که برای گردهمایی اوباش و خس وخاشاکی که در فتنه سبز، میان هواداران موسوی پنهان شده بودند «فراخوان» داده باشم، در فضای سایبر، یک موج «لجن‌پراکنی» بر علیه نگارنده به راه افتاد، ده‌ها وبلاگ و سایت جورواجور، گویی که مقدسات و محرمات خانوادگی‌شان به خطر افتاده باشد، توهین و فحشی نبود و نماند که نثار بنده نکنند، عجیب‌تر اینکه همگی آنانی که مدام، نظام و دولت نهم را به تقدیس‌گرایی متهم می‌کنند، شجریان را چنان در زر ورق قداست پیچیده وآنکارد کردند که لحظه‌یی به یاد حملات دوم خردادی‌ها در دوران سیاهشان به معصومین و بعضا ذات اقدس پروردگار در روزی‌نامه‌هایشان افتادم.

خدا می‌داند که هرچه گشتم در سراسر وب یک نقد و یا اعتراض بدون فحاشی به متن نوشته‌ ندیدم، کافی است تا در گوگل سرچ نمایید: «حمله سایت انصار به شجریان» و ببینید که چه کلماتی از طرفداران سبز شجریان تراوش کرده است، آنهم مثلا خواسته‌ا‌ند مرا در نقدم به شجریان، تقبیح کنند. یکی دو نفر هم که دشنام نداده‌اند، صرفا شجریان را تسبیح نموده‌اند، اما دریغ از یک پاسخ مستدل به اين نقد.

از رییس رسانه ملی درخواست عاجزانه کرده بودم صدای کسی را، که خودش از بودن صدایش روی آنتن صداوسیما «شرم» می‌کند، از شبکه‌های صدا و تصویر رسانه بردارد، مگر اینکه که خود شجریان همانگونه که کتبا و شفاها اینگونه خواسته است، مجددا، کتبا و شفاها درخواست پخش آثارش از صداوسیما را مطرح نموده و از ساحت ملت طلب بخشش نماید. (که با توجه به روحیه مغرور این استاد، بعید می‌دانم)

اکنون تکرار می‌کنم:

جناب ضرغامی، ماه رمضان نزدیک است، شما را به خون شهدای رسانه قسم، در این فقره بدون اغماض باشید و ربنای شجریان را پخش نکنید، چرا که بعد از رفتار زننده‌یی که از او سر زده و به ملت و رییس‌جمهور توهین نموده است، پخش ربنای او نه تنها تحقیر ملی است، بلکه درست حکم همان تکبیرهایی را دارد که با فرمان  بی‌بی‌سی و صدای امریکا بلند می‌شد.

جناب شجریان نیازی به تشکر از من نیست، خوشحالم که توانستم دو خدمت به شما بنمایم:

یکی اینکه، درخواست‌تان را از رسانه ملی پررنگ تر کردم تا دیگر شرم نکنید و تن نازنین‌تان بیش از این نلرزد.

دوم اینکه که توانستم با نوشته‌یی صریح، بی‌پرده و گزنده اما شفاف، برخی طرفداران مودبتان!! را از طریق اینترنت متمرکز و مشخص کنم... به کارمندی از شرکت دل آواز بگویید تا چکیده ادبیات برخی علاقه‌مندان‌تان را به شما نشان دهند تا بدانید که انگشت پیروزی‌تان را در خیابان‌های تهران برای چه کسانی بالا بردید و تن‌تان برای چه کسانی می‌لرزید؟

 

نکته:

جناب شجریان با توجه به حجم حمایت «قدسی» که از شما شد (ما شجریان را می‌پرستیم، شجریان بت ماست ...صدای آسمانی.... صدای روحانی.... شخصیت والا... هیچ‌کس در حد جفت کردن کفش شجریان نیست ...شجریان خدای آواز... خسرو آواز و ...) و با توجه به میزان دشنام‌نامه‌هایی که نثار اینجانب شد ... و با عنایت به اینکه تاکنون از هیچ معصومی و امامی ...حتی امام حسین عليه‌السلام ...و همچنین از ساحت مقدس خدا هم این گونه حمایت نشده بود، برایم شبهه ایجاد شده است که نکند (نعوذبالله) شما از امام حسین که چه عرض کنم ...از خدا هم مقدس‌ترید؟)

از آنجا که حجم بسیار بالایی از مجادله و مقابله و مناظره و مشاجره‌های اینترنتی درون فضای سایبر، بین موافقان و مخالفان این نوشته رویداده که هنوز هم فروکش نکرده است، برخود فرض می‌دانم تا چند نکته را توضیح دهم و این مقوله را «برای همیشه» ببندم، چرا که مسائل به مراتب مهم‌تر از شجریان در روزمره کشور در جریان است که همه وظیفه داریم تا به آنان نیز بپردازیم.

 

1. هوادارن شیرین‌بیان شجریان در فضای اینترنت گفتند و نوشتند: «چگونه است که  بچه‌های انصار بی‌بی‌سی نگاه می‌کنند»، در حالی که در نقد آمده بود: «.... مصاحبه محمدرضا شجریان با  بی‌بی‌سی فارسی را که شنیدم ... ‌از طریق سایت‌های خبری، فایل صوتی این مصاحبه تاسف‌انگیز را «شنیده بودم».

 

2. من هیچ‌گاه چشم و گوش به ساسی‌مانکن و یا ام‌کلثوم نسپرده‌ام و در خصوص محصولاتشان نیز اظهارنظر نکرده و نمی‌کنم، اما شجریان، هم محبوبیت خود را از تازه‌کاری مانند ساسی‌مانکن پایین‌تر خواهد آورد و هم، قدر مسلم، غیرت ام‌کلثوم را در برابر دشمن آب و خاک کشور به خرج نداد. ضمن اینکه دانستن نام ساسی‌مانکن و سبک کارش را مدیون اخبار درز کرده از ستاد «کاندیدای پنجم انتخابات» هستم و نام ام‌کلثوم نیز در تاریخ  مقابله اعراب با اسراییل ثبت و درج است، وانگهی عزیزانی که اصرار بر «خس و خاشاک» نامیدن خود دارند (با احترام به 12 میلیون نفری که به موسوی رای داده‌اند) توجه داشته باشند که در دهکده جهانی مک‌لوهان، که نزدیک به هفت میلیارد ساکن داشته و همه از حال هم به طرفه‌العینی با خبرند، شناختن افراد و مرامشان لزوما به معنای هم‌رای و هم‌فکر بودنشان نیست، اینکه از سبک و افکار و حال و روز کسی باخبر باشید، کجای منطق می‌گوید که حتما او را قبول دارید و سینه چاکش هستید؟

 

3. نوشتم که: «هیچ‌کس، در زمانی که دشمن کثیف بعثی شمشیر خود را برای جان و مال و ناموس این ملت از روبسته بود و جوانان رشید این کشور، روی خاک گرم جنوب در خون خویش غوطه‌ور بودند، ندید و نشنید که محمدرضا شجریان به درون جبهه‌ها رفته و دل شیرمردان این مرز و بوم را با صدای خویش گرم کند...»  آنانی که چند ترانه خوانده شده توسط شجریان را به رخ کشیدند، توجه دارند که به میان آتش و گلوله رفتن و از مرگ استقبال کردن، آنهم به تمنای روحیه دادن به سربازان وطن، تفاوت بسیار دارد با اینکه در سایه امن خانه و صدها کیلومتر دورتر از معرکه بنشینی و چه‌چه بزنی و مثلا حماسی بخوانی. کسی توقع نداشت تا شجریان نیز مانند برخی هنرمندان متعهد و غیور این مرز و بوم، اسلحه به دست بگیرد، اما این هنرمند به اصطلاح مردمی که ادعای وطن‌دوستی‌اش گوش فلک را کر کرده است چرا به میان جوانان شوریده حال خط مقدم جبهه‌ها نرفت و نخواند تا یادگاری دلیرانه از خویش به جای بگذارد؟ بگذریم از اینکه هیچ‌کدام از تولیدات مثلا حماسی شجریان در بلندگوهای جبهه‌های هشت سال دفاع مقدس، پخش نمی‌شد ونه اصولا مخاطبی داشت تا پخش شود، چرا؟ «چون او مردمی نبود»

 

4. گفتند: «استاد نیازی به صدا و سیما ندارد ... این صداوسیماست که به او نیازمند است... استاد خود یک رسانه است»  از طرفی نیز گفتند: «استاد مجبور بوده با بی‌بی‌سی مصاحبه کند چون تریبون ندارد.» و بالاخره نفهمیدیم کدام راباور کنیم؟ شجریان خود یک رسانه است؟ یا به رسانه نیاز دارد؟ اما حقیقت این است که شجریان، هم نامه به ضرغامی نوشت، هم از طریق روزنامه‌ها و وب‌سایت‌های عمومی اطلاع‌رسانی کرد... و حقیقت این است که نامه شجریان و بازتابش آنقدر شنیده شد، که جنابش نیازی به درج آن در وب‌سایت شرکت دل‌آواز ندید.

 

5. اگر در نقدم بر شجریان شوریدم، نه به این دلیل بود که چرا به رییس رسانه ملی نامه نوشته است، بلکه به همان دلیلی که نوشتم و گفتم که :  «مصاحبه‌اش روی آنتن بی‌بی‌سی را که شنیدم طاقت از کف دادم»، و توضیح دادم که حتی نامه کاسبکارانه او به لاریجانی در 14 سال پیش از این نیز مرا از گوش دادن به محصولاتش رویگردان ننمود و به عنوان یک ایرانی سعی کردم خطایش را به صدا و توان تحسین‌برانگیزش ببخشم و همچنان به «نوا»یش گوش کنم.

من خود، یکی از کسانی هستم که با صدای شجریان بزرگ شده‌ام، گمان می‌کنم در دلنوشته تلخم به این نکته نیز، اشاره داشتم، اما همانگونه که در سال 72، زمانی که هنوز همایون 16‌سال بیشتر نداشت، در مکالمه تلفنی از او خواستم راه پدر را محکم‌تر، اما «بهتر» ادامه دهد و برای او آرزوی موفقیت کردم، تا زمانی که کاست «هوای گریه» او را شنیدم، تبلور حنجره پدر و صدای مخملی استاد بنان را در او دیدم و خدا می‌داند که همان لحظه در دل گفتم: «خدایا از تو سپاسگزارم که حنجره شجریان را برای ده‌ها سال دیگر زنده نگه داشتی، اما بارخدایا روح و منش همایون را بهتر از پدر قرار ده، او را آنگونه که هست به خلق بنمایان، خدایا سپاسگزارم که صدایی به این مردم دادی که زنده کننده صدای استاد بنان است و ترکیب صدای شجریان و بنان را به این ملت هدیه نمودی، اما روحیه مغرور و ناسازگار پدر را به او منتقل منما.»

و تا این لحظه هنوز در دل امید دارم که چنین شود. این را گفتم تا همه بدانند که صدای شجریان و تسلطش بر آواز و موسیقی سنتی ایران زمین، همیشه «تحسین‌برانگیز»‌ بوده و خواهد بود، اما دوستان شیرین‌كلام فضای شبکه، توجه نفرموده‌ند که میان «تحسین برانگیز» تا «احترام برانگیز» فرق اساسی است ؟

کسی که این چنین «ربنا»یی از حلق نازنینش صادر شده، فوق‌العاده تحسین‌برانگیز است، اما کسی که مکرر ادعا فرموده که: «من آروغ هم بزنم این ملت مرا تحسین می‌کنند» مطلقا حس احترام در قلوب ملت خویش ایجاد نمی‌کند. راستی دوستان به این فکر نمی‌کنند که «تحسین» از ذهن و مغز نشات می‌گیرد و «احترام» از دل بر می‌خیزد؟

 

6. گفتند: او صاحب آثارخویش است و حق داشته چنین و چنان بگوید ...

از آنان می‌پرسم که نوشتن یک شکایت به قوه قضاییه برای حفظ کپی رایت آثارش سخت‌تر بود یا بنزین ریختن روی آتش آشوب‌ها از طریق آنتن بی‌بی‌سی؟ ... حقیقت این است که شجریان هر چند سال یکبار از طریق مصاحبه با بیگانگان و برخی قلم بدست‌ها و نوشتن نامه‌های سرگشاده به روسای صداوسیما، سعی در ناز و غمزه داشته و از این طریق می‌خواهد تا خود را در اذهان در اوج نگه دارد، آنانی که سر از علم رسانه و تلویزیون در می‌آورند، می‌دانند که روی آنتن یک کشور بودن، بازه مخاطبان بسیار بسیار بیشتری دارد تا  صفحه روزنامه‌ها و سایت‌های اینترنتي!

چه کسی شنیده است که شجریان این همه داغ دلش از رسانه ملی را به محضر دادگاه برده باشد؟ نکند جنابش با قوه قضاییه هم قهر است؟ معلوم نیست ایشان اگر برای کسب مجوز محصولاتش به وزارت ارشاد نیاز نداشت، علیه آن وزارت‌خانه نیز با صدای امریکا مصاحبه نمی‌کرد؟

 

7. گفتند: همایون شجریان برای معرفی نیازی به صداوسیما ندارد.

 این یک حقیقت است!

اما...

هرکدام از این مودبان فضای سایبر به اولین دوستی (که کار رسانه‌یی و مطبوعاتی می‌کند) دسترسی داشتند بپرسند، آیا واقعا سرعت شناختن همایون شجریان  در اقصی دهات این مرز و بوم، با کاست‌ها و کنسرت‌های شرکت پدرعزیزشان،  قابل مقایسه با سرعت معرفی توسط تلویزیون و رادیوست؟ حقیقت این است که صداوسیما «هزینه‌های زمانی» را برای همایون شجریان بسیار کاهش داده است.

 

8. نکته  قابل تاملی که قلب هر انسان آزاداندیشی را به درد می‌آورد، شیطنتی است که  برخی سایت‌های «مسؤولیت‌ناشناس» در این خصوص بخرج دادند، و آن اینکه اصل متن نوشته نگارنده را از سایت انصارنیوز برداشته و پس از سانسورهای ناجوانمردانه، اقدام به درج  و نشر آن در سطح اینترنت نمودند، اینکار نه تنها دزدی اندیشه، بلکه عین نفاق و «شارلاتانیسم نوشتاری است. سایت‌هایی که ادعای «شفاف»بودن می‌کنند، سایت‌هایی که خود را گوهر «تابناک» سایت‌های خبری می‌دانند، لکن علف‌های هرزی بیش نیستند که بین ریحان‌ها رشد نموده‌اند و حتی از سپر بلا نمودن عنوان «فرزند شهید» نیز برای پیشبرد اهداف منافقانه اربابان خود ابا ندارند.

دوبار در دل‌نوشته بنده کلمه «آروغ» آورده شده بود و شیادانه  پاراگراف مربوط به اولی را حذف کرده بودند تا شانیت کاربرد دومی بشدت تنزل پیدا کرده و خواننده بی‌گناه، موزونی را فقط هتاک ببیند و بس!! و نتواند بین کل محتوای گفته شده و کلمه «آروغ» ارتباطی بیابد.

 

9. گفتم: «... اینکه یک آوازخوان ماهر، خود را «مردمی» بخواند و در محفل دوستان افاضه فیوضات کند که: «من آروغ هم بزنم این مردم مرا تحسین می‌کنند» نشان از غرور و کبر است، نشان از حقیر شمردن شعور مردم این سرزمین است...» و همچنین گفته بودم: «... اگر مردم دزفول زمانی که شما در کوه‌های شمال  به شکار قوچ مشغول بودید و در تهران آروغ می‌زدید زیر جهنم موشک‌های اسکاد نمی‌ماندند و قطعه قطعه نمی‌شدند...» که کاربرد کلمه مذکور در پاراگراف دوم عطف بود به پاراگراف اول و گفته خود شجریان که صدای زیبای خود را تا آن حد در کلام تنزل داده بود.. بنابراین منظور از «آروغ‌زدن در تهران» همانا «خواندن در سایه امن» بوده است.

 

10. به آن فرزند شهیدی که نه نامی از خودشان نوشته بودند و نه از پدر شهیدشان، عرض می‌کنم: برادرم (یا خواهرم):  

برای زلزله بم خیلی‌ها در خدمت بودند، اما آیا در یک حرکت ملی اینچنینی، شرط خلوص در کمک، آن نیست که کمک‌های نقدی و یا یدی خود را عرضه کرده و به خانه بازگردیم تا خود آن مردم تصمیم بگیرند؟ آیا من نوعی نباید به این نکته توجه داشته باشم که مردم بم بیش از باغ هنر، نیاز به سرپناه دارند؟ نیاز به هزینه ازدواج و مسکن و پوشاک دارند؟ نیاز به تحت سرپرستی گرفتن کودکان یتیم شده دارند؟ و هزار نیاز دیگر که مسلما بر احداث باغ هنر ارجحیت دارد؟

آن هم به دست خودم باید احداث شود؟ من بگویم که چگونه و چه میزان ساخته شود؟ منی که برآورد درستی از هزینه آنچه که سلیقه شخصی‌ام ایجاب می‌کند ندارم؟

بسیاری از دشنام‌دهندگان به بنده، افاضه فیوضات فرمودند که: «تو چه می‌دانی موسیقی چیست؟ و شجریان کیست؟»

آیا شجریان نیز نباید کمک چند صدمیلیونی‌اش به بم را تحویل اهلش می‌داد و به تهران بر می‌گشت؟ آیا او تخصص ساخت و ساز داشت که اصرار بر هزینه به دست خودش کرد؟ که حالا در مصاحبه‌هایش بگوید: «فکر می‌کردم دو میلیارد می‌شود، الان شده پنج میلیارد»

آیا روش عملکرد کمک شجریان به بم را نباید اینگونه تلقی کنیم که وی می‌خواسته اثری از خودش به جای بگذارد تا پنجاه سال دیگر بگویند: این کار شجریان است؟؟

اگر این تلقی وبرداشت درست باشد (که امیدوارم نباشد) شجریان ظرفیت آنکه عایدی کنسرت‌هایش در خیل کمک‌های مردمی به بمی‌ها برسد را نداشته است، که این هم امری است علیحده.

برادر و يا خواهرم:  اینکه بنده آسیب پنج‌سال از هشت‌سال جنگ با دشمن را در تن و روح خویش به یدک می‌کشم  (که به آن افتخار هم می‌کنم)، اینکه پدرشهید امثال شما بر دوش من و در خاک‌های گرم جنوب جان دادند، اینکه 27 سال پیش،  بنده با دوازده سال سن، زمانی که دشمن پشت دروازه های شهر اهواز خیمه زده بود و من کلاشینکف بدوش و شبانه قلب خوزستان را پا در رکاب بزرگانی که اکنون در عالم ملکوت روزی‌خوار ذات اقدس الهی‌ا‌ند پاسبانی می‌کردم و امثال شجریان در حال زدن تحریر در تهران در راحت خویش بودند، ... هیچ‌کدام، نه سابقه و نه آسیب‌های جسمی بنده، دردی را از امروز کشور باز نمی‌کند و نه بالیدن  تو، به اینکه فرزند یک شهید هستی! بلکه وفاداری و پایداری به راه پدر شهیدت و شهداست که میزان انسانیت، ایرانیت و شرف من و تو و شجریان‌ها را تعریف می‌کند.

 

11. و اما داستان «ربنا» ...

صغیر و کبیر این مملکت گفته‌اند و می‌گویند که بی‌مانند خواننده‌یی است  شجریان.. و چه و چه ..

اما یاران و دوستان، شجریان در این خصوص هم با خودبزرگ‌بینی رفتار کرده است. توجه داشته باشید ایرانیان در زمینه‌های مختلف فنی و هنری مردمانی هوشمند و توانا و نخبه بوده‌اند و هستند. نگاهی به تابلوهای استاد فرشچیان بیاندازید؟ نگاهی به معماری مساجد ایران زمین بیاندازید؟ نگاهی به خط بی‌نظیر استاد امیرخانی بیاندازید؟  گوش دل به اذان زیبای موذن‌زاده بسپارید؟ اساتید خاتم‌کاری اصفهان و شیراز را نیک ببینید؟ و قس علیهذا ...

همه این بزرگان در چند نکته مشترکند: در دعوای خانگی بوق بیگانه نمی‌شوند، برای رسانه‌یی که نماد و ملک طلق 70 میلیون ایرانی است، طاقچه بالا نمی‌گذارند و از آن مهم‌تر وقتی از کارشان تمجید می‌شود، آن تمجید را پایه و مایه تحقیر ملت و مخاطبشان قرار نمی‌دهند.

متعجبم! چرا بعضی متوجه تحقیر رندانه‌یی که شجریان، در ارتباط با «ربنایش» نسبت به ملت روا می‌دارد نیستند؟ چه می‌خواهم بگویم؟ ....همه شنیده‌ایم که شجریان عنوان نموده که «ربنایش» را همین‌طوری و تمرینی خوانده و بدون اجازه و خبرش سر از آنتن ملی درآورده .

 

صرف نظر از اینکه این موضوع حقیقت دارد یا نه؟ فرض را بر حقیقت بودن آن گذشته و به راحتی دو نکته را می‌توان نتیجه گرفت: یکی اینکه اصولا رسانه ملی ذاتا اهل چنگ‌اندازی به  حقوق هنرمندان است (چیز شبیه به تلویزیون‌های لس‌آنجلسی) و دیگر اینکه شجریان آنقدر بزرگ و تواناست، آنقدر بزرگ حنجره است که این «ربنایی» که ده‌ها سال است ما ایرانیان خمار آنیم، فقط و فقط سیاه مشق گلوی اوست!

هواداران مؤدب شجریان عمق این توهین ملی او را درک کرده‌اند!؟

 

حتی اگر این قضیه حقیقت داشته باشد، شایسته بود این استاد مسلم تحریر، با افتادگی و خضوع، از اینکه این همه، ملت از ربنای او استقبال کرده‌اند تشکر نموده و ضمن سپاسگزاری از رسانه ملی، درخواست کند تا ربنای دیگر خوانندگان را نیز پخش کنند، تا هم خاکساری خود را نشان داده و هم در قیاس با ربنای دیگران، ربنای او عزیزتر باشد.

 

آقای شجریان! اگر قرار باشد مردم عطای ربنای شما را به لقای آبی که به آسیاب دشمن ریختید ببخشند، این کار را خواهند کرد ، هرچه باشد صدا و ندای شما مشهورتر از صدای سید جواد ذبیحی نیست.

 

 

12. با صدای رسا اعلام می‌کنم، صدای شجریان زیباست، کم‌نظیر است، دل‌نشین است و چه و چه ... اما اگر قرار باشد، صدای  زیبای شجریان، قلم بی‌نظیر یک ابرخطاط، انگشتان هنرمند یک ابرنقاش، فیلم‌سازی قدرتمندانه یک فیلم‌ساز، خاتمکاری اعجاب‌آور یک خاتمکار قهار، تیزپروازی یک استاد خلبان، مدال طلای المپیکی یک ورزشکار، چشم عدالت‌نگر مرا کور کند و خیانت یک نخبه را به منافع ملی را نادیده بگیرم، هیچ تفاوتی بین بنده و «پیروان سامری» نیست.

 

13. پخش صدای شجریان به نیت ایجاد آرامش و تحکیم وحدت کلمه ملت، چیزی نبود که تن شجریان بابتش بلرزد و علاوه بر نامه کتبی به سید عزت‌الله ضرغامی، از حلقوم دشمن قسم‌خورده ملت (بی‌بی‌سی) نیز با آن ادبیات سخیف و کودکانه بیان شود. و توطئه تحریف سخنان رییس‌جمهور را نیز دامن بزند.

 

14. به همه مؤدبانی که به نیابت از استادشان مرا نواختند خسته نباشید گفته و عرض می‌کنم: وقتی یک استاد آواز حق دارد به رییس‌جمهور رسمی یک ملت حمله کند، نباید توقع داشت قلم یکی از همین ملت، او را به چارمیخ نکشد، که گفته‌اند: کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است.

 

حرف آخر: 

کاش می‌توانستم دلیل و تحلیل اصلی خویش را از فلسفه «به ناگاه سیاسی‌شدن شجریان» در این تریبون عمومی عرض کنم. هر چند می‌دانم که دل او نیز از این «تن دادن به اجبار» خون است!

 

چو ایران نباشد تن من مباد

و العاقبه للمتقین

* نویسنده سایت انصار نیوز

موضوع نامه شجريان به عزت الله ضرغامي

 پس از پیام تبریک مقام معظم رهبری برای مشارکت بالای مردم در انتخابات، تکلیف خویش دانستم تا دست به قلم نبرم و برای بهانه ندادن به فتنه‌گران، به سهم خویش کمکی در حفظ آرامش کرده باشم، اما مصاحبه محمدرضا شجریان با  بی‌بی‌سی فارسی را که شنیدم طاقت از کف دادم .

 زمانی او را «استاد» می خواندم، اگر کسی نامش را بدون پیشوند استاد در برابرم می‌برد محترمانه تذکرش می‌دادم که: شجریان نه! استاد شجریان.

سال 74 وقتی در نامه‌یی سرگشاده به دکتر لاریجانی، تقاضای حق و حقوق مادی پخش آثارش را نمود، صرف‌نظر از اینکه انتظارش برای دریافت «مزد حنجره‌اش» از صداوسیما تا چه میزان بجا یا نابجا بود، نوع  ادبیات تبخترآمیز شجریان در آن نامه و سرگشاده بودنش، قلب بسیاری از کسانی  که او را از فرهیختگان عالم موسیقی ایران زمین می‌شمردند جریحه‌دار شد. من نیز به عنوان یکی از ارادتمندان این آوازخوان ایرانی از حرکت ناپخته او مکدر شده، لکن همانند سازمان صداوسیما سعه صدر به خرج دادم و شجریان را صرفا از سرزمین دلم اخراج، ولی صدایش را در گوشم ابقاء کردم و از آن پس «استاد شجریان» در ذهن و زبان بنده به «شجریان» تنزل یافته و سهم شنیداری صدایش را با دیگر سنتی‌خوانان این کشور یکسان قرار دادم.

البته مبنای قضاوت، تنها آن نامه سرگشاده  به لاریجانی نبود، بلکه پیش از آن نیز دیکته شجریان نزد همه کسانی که فراتر از حنجره‌اش سوابق او را داشتند، غلط‌های متعدد داشت، لیکن بزرگواری ملت هنردوست ایران، در همیشه تاریخ، حداکثر گذشت را داشته است، آنهم نسبت به هنرمندانی که علی‌رغم داشتن «دانش هنر»، از «بینش هنری» لازم برخوردار نبوده‌اند .

اینکه کسی با داشتن یک حنجره قوی و مسلط و چهره‌یی زیبا، برای مردم دل‌فریبی کند و یک کاراکتر مهربان و دارای روح لطیف را به خورد یک ملت بدهد، اما با قساوت تمام به عنوان یک شکارچی، منابع طبیعی این ملت را آماج تفنگ و کارد خود قرار دهد یک پارادوکس غیرقابل هضم است .

اینکه یک آوازخوان ماهر، خود را «مردمی» بخواند و در محفل دوستان افاضه فیوضات کند که: «من آروغ هم بزنم این مردم مرا تحسین می‌کنند» نشان از غرور و کبر است، نشان از حقیر شمردن شعور مردم این سرزمین است .

من دشمن کراوات و کراواتی‌ها نیستم، اما اینکه کسی با تاختن بر موسیقی پاپ و سخیف‌شمردن موسیقی غربی، خود را علمدار حفظ «سنت» نشان دهد و همچنان با آویختن زنار (کراوات) بر گردن، خود را دلبسته فرهنگ غربی به‌جا مانده از دوره طاغوت بداند نفاق با مردم است .

نمی‌خواهم وارد زندگی خصوصی شجریان شوم که جناب ایشان از اسلام آنچه را که خوشایندشان است، بر می‌تابد مانند تعدد زوجات و آن قضایای ... اما چه قدر خوب است که انسان یا زنگی زنگ باشد یا رومی روم، خصوصا کسی  كه خود را در ردیف نخبگان یک ملت تصور نماید.

شجریان سی‌سال است که مشخص نیست با نظام جمهوری اسلامی قهر است یا آشتی؟ سی‌سال است که با دست پس می‌زند و با پا پیش.برای پخش صدایش از آنتن مقدس رسانه نظام عشوه‌های شتری می‌آید اما با امتیازات متعدد آشکار و نهانی که در ادامه مطلب به آن اشاره خواهد شد کاملا آشتی است.


همان سال 74 با «نادیده گرفتن» گستاخی شجریان در نامه سرگشاده‌اش به لاریجانی مخالف بودم و به عنوان یک ایرانی که سهمی از آنتن ملی دارد، معتقد بودم باید همان‌گونه که خودش در نامه‌اش خواسته است، نادیده گرفته شود، اما این‌گونه نشد و نگاه بزرگوارانه دکتر لاریجانی به این موضوع، متاسفانه به تبختر و نخوت این آوازخوان باسابقه، دامن زد و همین شد که، محمدرضا شجریان روی آنتن بی‌بی‌سی با همان حنجره‌یی که برای این ملت «ربنا» خوانده است، در اقدامی خائنانه، سخنان رییس‌جمهور را در «خس و خاشاک» خواندن آشوبگران، به تمسخر و توهین گرفته و خود را تلویحا جزو آشوبگران و فتنه‌گران خیابانی قلمداد کرده و عنوان نمود که در نامه‌یی به ضرغامی درخواست کرده تا صدای «غیرمردمی‌اش» از آنتن صداوسیما پخش نشود. او با این موضع فتنه‌جویانه، به این دروغ دامن زد که منظور احمدی‌نژاد از خس و خاشاک همه 12‌میلیون نفری بوده‌اند که به موسوی رای داده‌اند، و این خیانتی نابخشودنی است. رییس‌جمهوری که در طی چهار سال دولت نهم، بعضا توهین‌های ارسالی مخالفانش را نیز در بخش نظرات وبلاگش در دیدگاه عموم قرار می‌داد .

حتی «اوبامای متغیر» نیز می‌داند که تخریبگران و آشوبگران خیابانی (نه همه ی تجمع‌‌کنندگان سبز) عده‌ای قلیل‌اند که بسیاری از رای‌دهندگان به موسوی نیز از آنها تبری می‌جویند و صدالبته منظور نظر احمدی‌نژاد همان چند صدنفری است که حسابشان با کرام‌الکاتبین است و خس و خاشاکی بیش نیستند.

 شجریان در ادبیاتی گستاخانه به رسانه جاسوس بی‌بی‌سی گفت که: «با پخش ترانه‌هایم در این روزها تنم می‌لرزد، مردم در بهت و ماتم فرو رفته‌اند.»

او همچنین اضافه کرد که «من در سال 74 هم گفته‌ام که از پخش صدایم از هیچ‌کدام از آنتن‌های صداوسیما راضی نیستم».

 این گفته شیطنت‌آمیز شجریان، سعی در القاء این نکته به آشوبگران سبز داشت که «من از سال 74 سبز بوده‌ام»، تا این چنین سابقه‌‌ي طلب «حنجره مزد» خویش را از رسانه ملی پاک کند.

اینکه شجریان نیز مانند معتمد آریا و دیگر «هنرنمامندان» این سرزمین با موج سبز بوی کباب شنیده‌اند و هر کدام از ظن خویش یار این موج فتنه شده‌اند، امری است علی‌حده، اما اگر کسانی مانند محسن مهملباف بدهی «استاد»شدن‌شان را به این نظام فراموش کرده و در آن‌سوی مرزها زنجیر پاره کرده‌اند را به لقای اینکه پرده از چهره برانداخته‌اند و آن‌روی ... خود را نشان می‌دهند و چیزی برای پنهان کردن نگذاشته‌اند ببخشیم، شما (شجریان) را چه کنیم که سی‌سال است از قبل نازی که جمهوری اسلامی از شما خریده، دکان دونبش گلویتان را تبدیل به یک فروشگاه زنجیره‌ای برای خاندان خود نموده و اکنون سر بزنگاه، نمک به حرامی را علنا به حد اعلی رسانده‌اید؟

خدا را گوه می‌گیرم که هیچ‌کدام از این سخنان را به قصد اسائه ادب نمی‌گویم بلکه حقیقتا واجد آنید.

 شما نبودید که حاضر نشدید نامه تسلیت هنرمندان به مناسبت فوت مرحوم حاج سید احمد را امضاء کنید؟ و تنها دلیل اینکار را «وارد نشدن به سیاست» عنوان کردید؟ اکنون چه شده که به ناگاه سیاسی شده‌اید؟ به خیابان می‌روید و در غائله سبز، انگشت پیروزی تکان می‌دهید؟ حقیقتا گفتن تسلیت برای داغدار شدن ملت در غم فقدان یادگار حضرت امام ورود به سیاست بود، اما تعبیری که از «خس و خاشاک خواندن تخریب‌گران خیابانی» توسط  رییس‌جمهور نمودید و خود را همپالگی آنان قلمداد فرمودید، ورود نابخردانه به سیاست نیست؟

راستی شما که اکنون برای خس و خاشاک خواندن چند صد نفر خرابکار خیابانی، تمام ملت را مبهوت و ماتم‌زده می‌دانید و داغدار این بهت ملت!! هستید، در ماتم از دست‌دادن فرزند امام که ملت شوکه و مصیبت‌زده بودند چگونه توانستید دل ملت را از یک تسلیت خشک و خالی محروم کنید؟ هر چند که تسلیت کسی چون شما برای ملت ، فی‌نفسه ارزش خاصی ندارد، لیکن منظور از این یادآوری، صرفا آشکار کردن نفاق شماست .

 جناب شجریان، اگر شما را طبق فرموده رهبرمعظم انقلاب در 14‌خرداد امسال در دسته خائنان فتنه سبز قرار ندهیم ناچاریم شما را در رسته «بسیار غافلان» جای دهیم که در آن صورت، با این همه بینه و برهانی که اظهر من الشمس است تا بفهمید که این توطئه از کجا آب می‌خورد، ناچاریم برای شما پایین‌ترین ضریب هوشی ممکن را قائل شویم.

 راستی آیا در نامه‌تان به ضرغامی نوشتید که صدای شازده پسرتان را نیز از آنتن ملی پخش نکنند؟به راستی این نمک به حرامی نیست که طی دو سال اخیر صدای مخملی همایون‌تان از همین آنتن به مردم شناسانده شد و خدا می‌داند چه میزان زمان و هزینه لازم داشتید تا پیوستن پسرتان به دکان‌تان را به هفتاد میلیون مخاطب اطلاع‌رسانی کنید؟ همایون شما از سال 72 با کاست «یاد ایام» کنار شما تنبک به دست، ظاهر شد و تنها کسانی مانند من که ارتباط تنگاتنگی با صدای شما داشتند این را می‌دانستند، اما صدای نازنین فرزندتان طی دوسال گذشته به واسطه آنتن صداوسیما همه‌گیر شد نه  لوح‌های فشرده شرکت دل آواز .

 به راستی چرا برای اسپانسر رایگان فرزندتان اعتراضی نداشتید و زبان در کام داشتید؟ چرا؟ چون برایتان عایدی داشت؟ واقعا این رانت بزرگی نیست که هزاران فرزند این ملت با داشتن صدایی خوش و علم خواندن، از چنین مزیتی برخوردار نیستند؟ شاگردان کارگاه آوازتان خیلی خوب این نکته را درک می‌کنند. ولی بدهکاری شما به رسانه ملی و نظام تنها این نیست.

در بی‌بی‌سی ضجه زدید که مردم بهت زده و ماتم زده هستند و به فرزند راستین ملت (احمدی‌نژاد) تاختید و خود را دلسوز ملت جا زدید، این نشان می‌دهد که شما ذهن و دل پاک و معصوم میلیون‌ها جوان متولد دهه 60 را هدف قرار داده‌اید چرا که با این گفته خویش ثابت کردید از حافظه تاریخی جوان‌هایی که سابقه شما را درزمان جنگ تحمیلی نمی‌دانند هراسی ندارید .

 من به همه جوانان 18 تا بیست و پنج سال کشور عزیزمان یادآوری می‌کنم و شهادت می‌دهم که :

هیچ‌کس، در زمانی که دشمن کثیف بعثی شمشیر خود را برای جان و مال و ناموس این ملت از روبسته بود و جوانان رشید این کشور، روی خاک گرم جنوب در خون خویش غوطه‌ور بودند، ندید و نشنید که محمدرضا شجریان به درون جبهه‌ها رفته و دل شیرمردان این مرز و بوم را با صدای خویش گرم کند.

 دوستان و یاران هم‌وطن: من نیز چون شما در زمان جنگ شش روزه اعراب و اسراییل هنوز متولد نشده بودم، اما گواه تاریخ، چیزی نیست که من یا شما بتوانیم به راحتی از آن بگذریم و به فرموده قرآن، ما باید با مرور تاریخ برای حال و آینده خود عبرت بگیریم، نکته‌یی که امثال شجریان، تنها و تنها، مدل ماکیاولی آن را ملکه اعمال و رفتار خویش قرار می‌دهند .

 همه می‌دانند «ام کلثوم» خواننده زن مصری کیست؟ او در جنگ اعراب و اسراییل برای کمک مالی به جبهه اعراب، «نام خویش» را در بلیط‌های بخت‌آزمایی قرار داد تا هوادارانش به هوای به همسری گرفتن ام‌کلثوم اقدام به خریدن بلیط‌های بخت‌آزمایی نمایند و بدین‌سان یک زن آوازه‌خوان «بینش هنری‌اش» در قیاس کسی مانند شجریان به مراتب بیشتر بود.

 متاسفانه سخاوت نظام و رسانه ملی با این فرد، طی سه‌دهه گذشته موجب شده تا امر بر او مشتبه شود که شجریان یعنی همه موسیقی ایران زمین .

 جامعه‌شناسی این آوازخوان به اصطلاح مردمی آن قدر پایین است که نمی‌داند، در بستر هجوم انواع موسیقی غربی از راک و جاز گرفته تا پاپ و رپ، ذائقه جوانان در حال فرار از موسیقی سنتی است و امثال شجریان برای دیده شدن و شنیده شدن و ماندگار ماندن صدا و هنرشان سخت نیازمند لطف و همکاری رسانه ملی هستند.

 جناب شجریان، شما حقیقتا گمان کرده‌اید که مردم ایران ماه رمضان‌شان سر نمی‌شود، مگر با صدای ربنای شما؟

 حقیقتا شرم نمی‌کنید از اینکه سال هاست صدا و سیمای جمهوری اسلامی با وجود این همه مداح خوش الحان در کشور، فقط و فقط با پخش ربنای شما، برایتان جایگاهی معنوی و محترم به هم زده است؟ و این بزرگ‌ترین بدهی «مادی» و معنوی شما به رسانه ملی ایرانیان است.

 اینجانب از رییس غیور رسانه ملی عاجزانه درخواست دارم تا صدا و تصویر شجریان و خاندانش را برای همیشه از آنتن (همانگونه که خودش خواسته است) کنار بگذارد تا زمانی که این آوازخوان فرصت‌طلب به خویش آید و بداند که بیشترین شنوندگان صدایش در همان جمعیت 24‌میلیونی که به احمدی‌نژاد رای دادند هستند، نه کسانی که رنگ سادات را به دم سگ بسته و اکثرشان دیوانه موسیقی ساسی‌مانکنی‌اند، نه «نوا»ی شما.

جناب شجریان فراموش کرده اید که :اگر  «حسین فهمیده»  پیکرش را فدای من و شما نمی‌کرد، اگر «همت» جانش را به من و شما هدیه نمی‌نمود، اگر «متوسلیان» لشکر محمد رسول الله را به راه نمی‌انداخت، اگر مردم دزفول زمانی که شما در کوه‌های شمال  به شکار قوچ مشغول بودید و در تهران آروغ می‌زدید زیر جهنم موشک‌های اسکاد نمی‌ماندند و قطعه قطعه نمی‌شدند و اگر جهان‌آرا آن حماسه را خلق نمی‌کرد، اکنون نه شما با کراوات زیبایتان در کنسرت‌های داخل و خارج صدایتان رابه رخ همه می‌کشیدید، نه دخترتان مژگان شجریان می‌توانست برای کاست‌های شما و همایون عزیزتان طرح جلد کاست بکشد و معروف شود و نه آنتنی بود تا از رانت آن برای پسرتان بهره‌برداری کنید، شاید بگویید که صداوسیما، خود خواسته صدای فرزندنتان را پخش می‌کند که این عشوه‌ای کریه بیش نیست، چرا که از قدیم گفته‌اند سکوت علامت رضایت است.

 آقای شجریان، روراستی را از ساسی‌مانکن بیاموزید.باور کنید که شما، ام‌کلثوم که چه عرض کنم، ساسی‌مانکن هم نیستید.