ناصر عبداللهي درگذشت
سلام دوستان
درگذشت هنرمند بزرگ ناصر عبداللهي را به همه شما هنر دوستان ايراني تسليت مي گويم.
مطلب زير از سايت خانواده سبزاست .
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشتپا به رسم دنيا زد و رفت
زندهها خيلي براش كهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
هواي تازه دلش ميخواست ولي
آخرش توي غبارا زد و رفت
دنبال كليد خوشبختي ميگشت
خودشم قفلي رو قفلا زد و رفت
يه دفعه بچه شد و تنگ غروب
سنگ توي شيشه فردا زد و رفت
دفتر گذشتهها رو پاره كرد
نامه فرداها را تا زد و رفت
به سرش هواي حوا زد و رفت
«ناصر عبداللهي» خواننده پاپ كشورمان ظهر امروز در بيمارستان هاشمينژاد تهران درگذشت... خواننده معروف ترانه «ناصريا» بامداد سوم آذر ماه در بيمارستان خليجفارس بندرعباس به دليل مشكلات كليوي و از كار افتادن كليه بستري شد و سپس به كما رفت و بعد از چند روز به بيمارستان شهيد محمدي بندرعباس منتقل و در بخش ICU اين بيمارستان بستري شد و سپس به تهران منتقل شد، اما اجل به او مهلت نداد و ظهر امروز درگذشت.
آيا ايرانيان به راحتي ميتوانند صداي دلنشين او را از خاطرهها پاك كنند، آيا ميتوانند به همين راحتي از او دل بكنند. دنيا چقدر كوچك است... انگار همين ديروز بود، كه در تالار اجتماعات دانشگاهالزهرا براي ازدواج دانشجويي حاضر شده بود، مردي خونگرم كه براي خوشي مردم همه كار ميكرد، دريك شب برفي او تازه عروس و دامادها را با صداي دلنشين خود تا خانه مشتركشان بدرقه كرد... انگار همين ديروز بود، با هم در برنامه جشن فارغالتحصيلي دانشجويان يكي از دانشگاههاي آزاد اطراف تهران، به همراه بهزاد ابطحي شركت جستيم و او براي مدعوين تكنوازي گيتار و پركاشن كرد. ميگفت پول نميخواهم، براي اين كه خاطرهاي خوب از خودم به يادگار بگذارم آمدهام... انگار همين ديروز بود، پشتصحنه، كنسرتش در تالار ميلاد... به من گفت: «پژمان»، از ما كم مينويسي و من گفتم: «ناصرجان، از تو چه بنويسم؟ آنچه كه بايد مينوشتم طي سالها كار خبرنگاري نوشتم، همه ايران تو را ميشناسند، جنوبي و شرقي و شمالي و غربي... و گفت: چهطور؟ گفتم: تو با تمامي خوانندگان خوب ايران تفاوت داري؟ بم صدايت درمغز استخوان انسان تا سالها ميماند، تنظيمهاي زيبايي فولكور تو به اين راحتيها از خاطر هيچكس بيرون نميرود... از تو چه بنويسم، تويي كه نامت در تمام ايران زبانزد است... بر روي شانهام زد و گفت: ما را چه به اين حرفا...
واقعا تا 50 سال ديگر كه بشود، نسلهاي امروز و فردا، ترانه «ناصريا» را هر گاه كه گوش دهند، برايشان تازگي دارد...
انگار همين ديروز بود، فرهنگسراي خاوران... شهرداري از او دعوت كرده بود كه براي اهالي آنجا كنسرت برگزار كند... نميدانيد آن شب او چه كار كرد؟ دلخوشي مردم، دل خوشي او بود... از مرحوم عبداللهي خاطرات فراواني دارم... اما چند ساعت از مرگ او نگذشته و من حال درستي ندارم، انگشتانم توان قلم فرسايي ندارد... با او، بهزاد ابطحي و سعيد شهروز خاطرات زيادي دارم... زماني كه در آلبوم «غزلك»، سعيد يكي از ترانه ها را با هم كاري ناصر خوانده بود، تا صبح در استوديو بوديم، روحيه او مثالزدني بود و تشويقهايش دلگرم كننده... چند سطري درباره زندگي مرحوم به رشته تحرير درآوردم، مروري بر زندگي 36 سالهاش...
ناصر عبداللهي در دهم ديماه 1349 در محله مسجد بلال بندرعباس متولد شد. فرزند سوم خانواده است و چهار برادر و يك خواهر دارد. در حال حاضر متاهل و چهار فرزند به نامهاي نويد، نازنين، نامي و نينا دارد. فرزند آخرش، به نام نينا، دو ساله است.
جمعه شب چند هفته پيش، در برنامه عبور شيشهاي رضا رشيدپور مجري برنامه اعلام كرد: لحظاتي پيش به من خبر رسيد كه خواننده خوب كشورمان ناصر عبداللهي دچار يك سانحه شده است و در كما به سر ميبرد.
خبر سخت و ناگوار بود. محمد اصفهاني كه مهمان برنامه بود، سعي كرد هر طور شده خبري تهيه كند اما از آنجا كه ناصر عبداللهي در بيمارستاني در بندرعباس بستري بود، نتوانست به اين مهم دست پيدا كند.
آنهايي كه خود را جزوي از جامعه اين موسيقي ميدانستند و بيننده اين برنامه بودند، با شنيدن اين خبر شوكه شدند. <ناصر در كما...> مگر چه اتفاقي برايش افتاده است. اولين سانحهاي كه براي ناصر پيشبيني ميشد، تصادف با اتومبيل بود.
اين خبر در ساعات پاياني آن شب در محافل هنري پيچيد كه ناصر در حال رانندگي تصادف شديدي كرده و در كما به سر ميبرد.
صبح شنبه چند سايت خبري اعلام كردند كه ناصر عبداللهي خواننده پرآوازه پاپ ايران در بيمارستان محمدي بندرعباس، در حالت كما به سر ميبرد و دياليز كليه ميشود.
حالا همه از يكديگر ميپرسيدند كه چه اتفاقي براي او افتاده؟ دياليز چرا؟
<سعيد شهروز> دوست صميمي ناصر عبداللهي تلفن را برميدارد. الو...
منم... چي شده سعيد؟
سعيد گريه ميكند: <حالش اصلا خوب نيست،> او خاطرات فراواني با ناصر دارد، سعيد نميتواند به درستي صحبت كند، ميگويد: <دارم با بهنام ابطحي ميروم بندرعباس.>
سعيد! ناصر چه طوري تصادف كرد؟
تصادف؟ تصادف نكرد، كتكش زدهاند، به قصد كشت زدنش بيمعرفتها! بيانصافها!
كي؟ چي؟ كتك چيه؟ سعيد چي ميگي؟
نميدانم، پريشب (پنجشنبه)در يکي از کوچه هاي بندرعباس او به طرز فجيعي مورد هجوم قرار گرفت.
صورتش به كلي به هم ريخته، آنقدر لگد به پهلوهايش زدهاند كه كليههايش از كار افتاده است، ضريب هوشياش 5 و فشارش 6 است، ميروم بندرعباس زنگ ميزنم. اين اولين خبري بود كه از ناصر عبداللهي به دست آورديم.
اين اتفاق باعث شد كه ظرف دو سه روز حرف و حديثهاي زيادي درباره ناصر عبداللهي بر سر زبانها بيفتد، ناصر چرا به اين وضع افتاد؟ آيا او دشمناني داشت كه وي را به اين روز انداختند؟
ناصر عبداللهي از اهالي خونگرم بندرعباس است كه در سال 1349 ديده به جهان گشود.
![]() |
وي در خانوادهاي متعصب و مذهبي به دنيا آمد، هنوز بيست سالش تمام نشده بود كه با دختري از اهالي بندرعباس ازدواج كرد. ثمره اين ازدواج سه فرزند بود.
وي در آن زمان براي دلش گيتار مينواخت. از همان زمان بمي صدايش شديدا گوشنواز بود، در اواسط دهه هفتاد، برنامهاي از شبكه اول پخش ميشد، به نام برنامه صبح بخير ايران كه مجري آن اقبال واحدي هفتهاي يك بار اين برنامه را در مركز استان برگزار ميكرد آن روز گرم تابستان هم، واحدي برنامهاش را آنجا اجرا كرد.
در آن صبح دلانگيز جواني با نواختن كيبورد، در پشت صحنه، موسيقي زيبايي را به معرض نمايش گذاشت.
پس از اتمام برنامه، <اقبال واحدي> به او پيشنهاد داد كه به تهران بيايد و موزيك صحنه مجريان تلويزيون در برنامههاي ارگاني و غيردولتي كه از سوي شركتها برگزار ميشد، را بر عهده گيرد. سپس ناصر به تهران آمد، اما اين ناصر را راضي نميكرد... در همان زمان موسيقي پاپ كمكم جاي خود را در كشور باز كرده بود. در سال 1376، خشايار اعتمادي پس از سالها، اولين آلبوم پاپ را روانه بازار كرد. پس از او چند خواننده ديگر اين كار را كردند و همين امر باعث شد تا ناصر عبداللهي هم كه از يك نعمت خدادادي به نام صداي خوش برخوردار بود، وارد اين ميدان شود. در سال 78، او به همراه بهنام ابطحي آلبومي را تنظيم كرد كه بسيار شنيدني بود.
آلبوم <دوستت دارم> با دكلمه پرويز پرستويي. عبداللهي با اين آلبوم خيلي زود جاي خود را در پيشگامان موسيقي پاپ باز كرد و نامش بر سر زبانها افتاد. صداي زيبايش كه يك بمي خاص داشت به همراه تنظيمهاي زيبا كه تلفيقي از موسيقي خبري بود، ترانههاي او را شنيدني كرد. عبداللهي زودتر از آنچه كه فكر كند، اوج گرفت و <ناصر> مردم ايران شد. ترانه <ناصريا> و همچنين آلبوم <هواي حوا>ي او اوج كارهاي هنري اين خواننده بود.
يك منبع آگاه به ما گفت: <اين فرضيه كه ناصر عبداللهي در جايي ديگر مورد ضرب و شتم قرار گرفته و سپس به خانه آورده شده، كمرنگتر است، به احتمال زياد، وي در منزل مسكونياش دچار اين سانحه شده است. او به احتمال زياد مهاجمين را ميشناسد.>
ناصر عوض شده بود!
آنان كه دوستي نزديكي با ناصر عبداللهي داشتند با خصوصيات اخلاقي او كاملا آشنا بودند. يكي از دوستان نزديك عبداللهي كه دوست نداشت نامش فاش شود، به ما ميگويد: اين اواخر ناصر از لحاظ اخلاقي كمي تغيير كرده بود.
![]() |
او رو به عرفان آورده بود و بيشتر وقت خود را با خواندن كتاب صرف ميكرد. او ميگفت: شايد آلبوم <معجزه>، آخرين آلبومم باشد، براي اين آلبوم خيلي زحمت كشيدم. عبداللهي چهارماه پيش به بندرعباس بازگشت و در محلهاي كه به دنيا آمد، خانهاي اختيار كرد.
پس از دو هفته از بستري شدن عبداللهي در بندرعباس او به هوش نيامد. از اين رو تصميم بر اين گرفته شد كه وي را به تهران و به بيمارستان شهيد هاشمي نژاد منتقل كنند. گرچه اين در حالي بود كه متخصصان در بندرعباس ميگفتند، وي بايد خود به خود به هوشياري برسد. در روزهاي اول بستري شدن ناصر، ضريب هوش او 5 بود اما پس از چند روز اين ضريب هوشي دوباره بالا رفت، ولي دو هفته پس از گذشت اين حادثه يك بار ديگر ضريب هوشي به 5 رسيد از اين رو پزشكان با نظر خانواده تصميم گرفتند كه ناصر عبداللهي در تهران بستري شود، به اين اميد كه او هوشياري كاملش را به دست آورد.
در همين ارتباط يك منبع آگاه به ما گفت: متاسفانه پس از گذشت 21 روز (سه هفته) از آن واقعه اوضاع مساعدي در انتظار ناصر نيست، به ويژه اينكه كليههاي او هم از بين رفته است و به احتمال زياد اين نقيصه را تا پايان عمر با خود به همراه دارد. از طرفي صورت ناصر بسيار لاغر و نحيف شده است و با ديدن او به ياد مردي مي افتاديم كه روزگاري صدايش دل همه را مي لزراند.
سعيد شهروز گفت: براي اينكه ناصر هوشيارياش را به دست آورد، داخل گوش وي هدفون گذاشتهاند و ترانههاي خود او را برايش پخش ميكنند و ديده شده كه او بارها پلك زده است اما در يك مدت كوتاه پزشكان اميدوار بودند که موفق نشدند.
دل من يه روز به دريا زد و رفت
پشتپا به رسم دنيا زد و رفت
زندهها خيلي براش كهنه بودند
خودشو تو مردهها جا زد و رفت
+ نوشته شده در پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۸۵ ساعت 23:54 توسط علیرضا بهادرانی
|